24)متن شکوائیه (لایحه-24) دکتر وحید تقی زاده به حضور ریاست دادگستری بابل – بخش دوم

ساخت وبلاگ

امکانات وب


24)متن شکوائیه (لایحه-24) دکتر وحید تقی زاده تقدیم به حضور ریاست محترم دادگستری شهرستان بابل – نسخه ویرایش شده در 1401/11/7-PDF - بخش دوم:

https://drive.google.com/file/d/1iLZGblNRqMp7SXUz__p_qCgiHZZjmy6a/view?usp=sharing


24)The Text of the Complaint (24nd Bill) of Dr. Vahid Taghizadeh Submitted to the Honorable Head of Justice of Babol City – Edited Version on January 27, 2023 y. – PDF
24)Текст жалобы (24-й законопроект) доктора Вахида Тагизадэ, поданной Уважаемому главе юстиции города Баболь – отредактированная версия 27 января 2023 г. - PDF
Mobile, Rubika & Eitaa Iranian messengers: +989118770569 Telegram number & ID: +989015939962 & drvahid13548 Email: [email protected] Instagram: Drvahidtaghizadeh YouTube: Vahid Taghizadeh Twitter: #Taghizadeh Blogs: https://vahidtaghizadeh54.wixsite.com/blog www.vahidtaghizadeh.blogfa.com
#Taghizadeh #Тагизадэ تقی زاده# #Самолет #Боинг #Россия #2004
#чемпионат_мира_по_футболу #World_Cup #Russia #Airplane #Boeing
#هواپیما #جام_جهانی #بوئینگ روسیه #
#Vahid_Taghizadeh #Вахид_Тагизадэ وحید_تقی زاده # 1383#

45)درخواست احضار "سروان احمدی" مامور پلیس کلانتری-14 امیرکلا که به عنوان سرگروه همراه با سه مامور همراهش در عملیات مورخه 23/11/1393 حدود 5 عصر در منزل پدری امیرکلا حضور یافت که موجب شکستن چهار مهره ستون فقرات بدنم و دررفتگی کتف راست من گردید و در اثر ضرب و شتم من با ضربات لگد با پوتین و بالای 21 ضربه باتوم بود. سروان احمدی و سه مامور دیگر، پس از زدن دستبند داوطلبانه به دستم، مرا به بالکن پایینی منزل آوردند و مورد ضرب و شتم بسیار شدید قرار دادند که مغایر با قوانین ناجا و حقوق بشر می باشد. چون پلیس، حق مجازات متهم را ندارد و وقتی متهم خود را تسلیم نمود، باید متهم را تحویل قاضی بدهد. متهم اصلی نعمت بزرگی بود که وارد حریم خصوصی منزلم گردید و اقدام به کلاهبرداری در فروش زمین پدری من و قتل خواهرزاده ام نمود. اسامی سایر ماموران در دفتر ثبت عملیات کلانتری ثبت شده که قابل استعلام می باشد. علت درگیری، حمله کردن نعمت بزرگی (با عنبیه چشمان قهوه ای روشن و قاتل خواهرزاده ام "سیده رضوانه فرشاد" که در نقش شهید مجید تقی زاده هم بود) به من بود. من در حال بازگشت از خانه پدری به گرگان بودم که نعمت بزرگی بدون دلیل و بهانه به من گفت که: "دیگر حق آمدن به استان مازندران را نداری و من از دستت خسته شدم!" و با چماق مستحکم چوبی 5/1 متری به من حمله کرد و موجب شکستن ناحیه پیشانی سر من شد، که من هم از خودم دفاع نمودم و چماق را از دستش گرفتم و دفاع در اسلام، واجب کفائی می باشد. سپس "نعمت بزرگی" بجای تماس با پلیس 110، مستقیما به کلانتری-14 امیرکلا زنگ زد و بدون معرفی خودش فقط این جمله را گفت: "بیاین، منو زد!" که این جمله ثابت می کند که کلانتری-14 امیرکلا در جریان جنایت و بدلکاری وی بود و نعمت بزرگی نیازی به معرفی خودش نداشت و فورا چهار مامور به منزل پدری من آمدند که در نهایت موجب مصیبت فعلی گردید. اینجانب به دلیل مشکلات فعلی ناشی از این شکستگی ها درخواست دریافت دیه و غرامت دارم که این آسیب های بدنم مستند به تصاویر ام.آر.آی و گواهی پزشک معالج می باشد که پیوست این لایحه می باشد.
46)درخواست احضار مرد جوان (حدودا 25 ساله) همسایه را دارم که ساکن در منزل سمت چپ خانه پدری اینجانب می باشد و اتاقش در مجاورت اتاق پذیرائی خانه پدری اینجانب می باشد که من در آن سکونت دارم. دلیلش اینست که اینجانب به دلیل تنفس مداوم گازهای سمی خطرناک در اتاقم در منزل پدری، به داخل بام اتاقم رفتم و متوجه شدم که یک لوله حاوی جریان گاز سمی از داخل منزل همسایه مذکور خارج شده و با جاسازی در شیار بالای دیوار اتاقم و پوشاندن لوله با سیمان، به داخل چارچوب چوبی درب اتاق و چارچوب آلومینیومی پنجره جنوبی اتاقم (رو به حیاط منزل) شده و گازهای سمی از لابلای درز چارچوب درب اتاقم و چارچوب پنجره وارد اتاقم می شود تا مرا در اتاق گاز در هنگام خواب خفه نمایند که کار مامورین اطلاعات می باشد. من تلاش کردم که این لوله حاوی جریان گاز سمی را قطع کنم، اما مامور بدلی (نعمت بزرگی در نقش برادرم شهید مجید تقی زاده) با آمدن به داخل بام، با مزاحمت و مشاجره، مانع از قطع لوله مذکور گردید و این لوله گاز سمی همچنان فعال است و مانع از تنفس هوای سالم توسط اینجانب می گردد. لذا "نعمت بزرگی" در "اقدام به قتل" من، با مرد جوان همسایه، همدست می باشد و عملا متهم به "معاونت در قتل" اینجانب می باشد. قبلا "مقتول سعید کرامت" (مامور بدلی در نقش برادرم شهید مجید تقی زاده) در تابستان 1400 با این مرد جوان همسایه، مشاجره شدیدی نمود و از وی درخواست توقف فرستادن گاز سمی به اتاقم را نمود، اما این مشاجره شدید بین آنها در کنار درب خانه همسایه، سبب شد که این مرد جوان همسایه، سعید کرامت را تهدید به قتل نمود. سپس با تماس سعید کرامت با پلیس 110، مامورین کلانتری-14 امیرکلا به درب منزل همسایه آمدند و از این مشاجره و تهدید، گزارش کتبی تهیه نمودند که درخواست استعلام این گزارش پلیس را برای دادگاه دارم. متاسفانه پس از مدت کوتاهی بعد از تهدید به قتل سعید کرامت، توسط مرد جوان همسایه، سعید کرامت و فاطمه روشن در نیمه شب 8/5/1400 در خانه پدری در زمان عدم حضور من در منزل، به قتل رسیدند که عملا این مرد جوان همسایه، متهم به "معاونت در قتل" سعید کرامت می باشد که درخواست مجازات وی به به اتهام مذکور و همچنین به اتهام "اقدام به قتل" اینجانب با فرستادن گازهای سمی به اتاقم را دارم. لوله گاز سمی از سمت منزل همسایه وارد منزلم شده و در داخل شیار بالای دیوار اتاقم جاسازی شده و با سیمان پوشانده شده است که با تخریب سیمان پوششی، می توان لوله مذکور را رویت و قطع نمود که پوستر لوله ی مذکور پیوست این لایحه می باشد. از ریاست دادگاه، درخواست قطع این لوله از سمت منزلم را دارم.
47)درخواست احضار آقای حسین بور، مسوول آموزش وقت پردیس دانشکده منابع طبیعی و علوم دریایی نور در سال 1378، به اتهام معاونت در قتل همسر دوم اینجانب (لیلا زمانی).
48)درخواست احضار آقای آشفته، مسوول انتشارات وقت پردیس دانشکده منابع طبیعی و علوم دریایی نور در سال 1378، به اتهام معاونت در قتل همسر دوم اینجانب (لیلا زمانی).
49)درخواست احضار خریدار زمین پدری اینجانب، به نام علی اکبر یوسفی به جرم خرید مال غیر – ساکن در دو شهر مشهد و امیرکلا – آدرس: بابل – امیرکلا – روستای مرزون آباد – محله شمشیر محله – نرسیده به تکیه – سمت راست – داخل کوچه – سمت راست – درب سفید.
50) درخواست احضار خریدار زمین پدری اینجانب، به نام سید محمد کریم پور به جرم خرید مال غیر - فرزند سید شریف – آدرس: بابل – امیرکلا – روستای مرزون آباد – محله شمشیر محله – نرسیده به تکیه – سمت راست – داخل کوچه – سمت راست – درب قهوه ای.
51)درخواست احضار خریدار زمین پدری اینجانب، به نام حسین علیزاده به جرم خرید مال غیر – فرزند روح اله – آدرس: بابل – امیرکلا – روستای مرزون آباد – محله شمشیر محله – نرسیده به تکیه – سمت راست – داخل کوچه – سمت راست – ساختمان بلوکی در حال ساخت.
52) درخواست احضار خریدار زمین پدری اینجانب، به نام قاسم معصومی به جرم خرید مال غیر – آدرس: بابل – امیرکلا – روستای مرزون آباد – محله شمشیر محله – نرسیده به تکیه – سمت راست – داخل کوچه – سمت راست – درب مشکی.
53)درخواست احضار آقای محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت ایران در تاریخ 4/5/1383 – جهت توضیح دلایل پنهان سازی ماجرای انهدام هواپیمای بوئینگ شخصی خواهرم (شهید ناهید تقی زاده) و شهادت 90 نفر از خویشاوندانم و مجموعا 400 نفر از هموطنانم با شلیک عمدی موشک "کروز" از عرشه ناو جنگی شماره 306 سواستوپل (Sevastopol) نیروی دریایی روسیه (Russian Navy) در ساعت سه بامداد مورخه چهارم مرداد ماه 1383 قبل از فرود در فرودگاه شهر سن پترزبورگ روسیه از مبداء فرودگاه مهرآباد تهران، عدم احضار سفیر وقت روسیه در ایران و عدم ابلاغ شکایت و اعتراض دولت ایران به وی، عدم انجام شکایت از دولت روسیه به شورای امنیت سازمان ملل متحد و عدم انجام تظاهرات در محکومیت این جنایت علیه روسیه در ایران. با توجه به اینکه پس از انهدام هواپیمای ایرباس ایران توسط ناو وینسنس آمریکا مستقر در خلیج فارس، در مسیر تهران – دوبی در 12/4/1367 که 290 نفر (244 نفر ایرانی و 46 نفر خارجی) شهید به همراه داشت، مبلغ 8/131 میلیون دلار، دولت آمریکا توافقی به ایران پرداخت نمود. موارد مذکور همراه با شکایت به سازمان ملل توسط وزیر امور خارجه وقت (دکتر علی اکبر ولایتی) انجام شد. اما در انهدام تروریستی هواپیمای خواهرم در روسیه با 400 نفر شهید، رئیس جمهور وقت (محمود احمدی نژاد) واکنشی نشان نداد! منبع این خبر: (https://fa.wikipedia.org/wiki/)
54)درخواست احضار محمد تقی صفرزاده و همسرش، ساکن شهرک نیما – 2 امیرکلا، به اتهام معاونت در قتل منیژه تقی زاده که در منزل محمد تقی صفرزاده اتفاق افتاد و جلسه قرآن خوانی در سحرگاه ماه رمضان 1366 در منزل وی برگزار شده بود. صاحبخانه و زنان هم محله ای شهرک نیمای – 2 در فریب دادن مادرم (فضه باقریان مرزونی) و فرستادنش به منزل، شرایط را برای قتل منیژه توسط "رضا مجازی امیری" مهیا نمودند و پس از قتل، لباس منیژه را تمیز و سالم از بدنش درآوردند و بر تن فاطمه روشن پوشاندند. ضمنا درخواست معرفی دقیق اسامی زنان حاضر در جلسه مذکور توسط صاحبخانه را دارم تا مورد بازجوئی قرار گیرند.
55)درخواست احضار زنان هم محله ای ساکن شهرک نیما – 2 امیرکلا، که در جلسه قرآن خوانی منزل محمد تقی صفرزاده در شب رمضان 1366 شرکت داشتند را دارم. خانمهایی که معمولا حاضران دائمی این جلسات قرآن خوانی بودند به شرح ذیل می باشند: همسر محمد آبسته، همسر حسن مسمار، همسر محمد تقی بلبل امیری، همسر علویان، همسر قاسمی، همسر بهرام طالبی، همسر رضا عبدی، همسر رمضان نورمحمدیان، همسر قریشی، همسر محمد شیخ الاسلامی و همسر شعبان عزلتی خورشیدی.
با سلام و دعای خیر
احتراما به استحضار ریاست محترم دادگستری شهرستان بابل می رسانم که اینجانب دکتر وحید تقی زاده، استاد دانشگاه و بورسیه وزارت علوم می باشم که برادرم، بسیجی شهید مجید تقی زاده نیز در عملیات کربلای-4 در منطقه عملیاتی ام الرصاص مورخه 4/10/1365 به قتل توام با شهادت رسید و در شهر امیرکلا، استان مازندران زندگی می کنم. کل خانواده ام، خواهرم (شهید ناهید تقی زاده) و حداقل 90 نفر از خویشاوندانم در انهدام هواپیمای بوئینگ شخصی خواهرم (شهید ناهید تقی زاده) در ساعت سه بامداد مورخه چهارم مرداد ماه 1383 (25 جولای 2004 میلادی) در عملیات تروریستی با شلیک عمدی موشک "کروز" توسط افسر "میکائیل سینلنیکف" (Mikhail Sinelnikov) از عرشه ناو جنگی شناور سطحی شماره 306 سواستوپل نیروی دریایی روسیه به فرماندهی ناخدای اصالتا داغستانی به نام "ویتالی توویویچ ترتیاکوف" (Vitali Tovievich Tretiyakov)، قبل از فرود در فرودگاه شهر سن پترزبورگ، در نزدیکی فواره های کاخ تاریخی پترگوف در حومه شهر سن پترزبورگ روسیه بر فراز آسمان خلیج فنلاند، ناجوانمردانه به شهادت رسیدند، در حالی که در راه تماشا و تشویق "تیم ملی فوتبال ایران" در مسابقه "ایران-مراکش" در "استادیوم کریستوفسکی شهر سن پترزبورگ روسیه" در "جام جهانی فوتبال روسیه" بودند که از مبداء "فرودگاه بین المللی مهرآباد تهران" به مقصد مستقیم "فرودگاه سن پترزبورگ روسیه" پرواز نمودند، اما قبل از فرود در فرودگاه سن پترزبورگ، ناجوانمردانه به شهادت رسیدند و اسامی تعدادی از شهداء به شرح ذیل می باشد و از جنابعالی درخواست استعلام کتبی اسامی دقیق مسافران این هواپیما از مدیریت فرودگاه بین المللی مهرآباد را دارم. ضمنا جمعی از اقوام اینجانب در فاجعه اتمی شهرستان بم در استان کرمان در تاریخ 5/10/1381 به شهادت رسیدند که نام آنها نیز در بین اسامی ذیل مندرج می باشد:
1)ناهید تقی زاده 2)ناصر ربیع تبار 3)حسین ربیع تبار 4)مریم ربیع تبار 5)آزاده (همسر ناصر ربیع تبار) 6)آزیتا ربیع تبار 7)حسن تقی زاده 8)همسر حسین ربیع تبار 9)همسر مریم ربیع تبار 8)همسر حسن تقی زاده 9)فاطمه تقی زاده 10)نبی اله ولی تبار(همسر فاطمه تقی زاده) 11)ملکه تقی زاده 12)عزیز اله ولی تبار 13)ولی اله ولی تبار 14)احمد حسنی 15)مرضیه باقریان 16)مسعود حسنی 17)همسر مسعود حسنی 18)ملیحه حسنی 19)همسر ملیحه حسنی 20)محمود حسنی 21)همسر محمود حسنی 22)مجتبی حسنی 23)همسر مجتبی حسنی 24)اسحاق باقریان 25)رقیه ایزدشناس 26)مریم باقریان (دختر اسحاق باقریان) 27)آقای قریشی (همسر مریم باقریان) 28)محسن باقریان 29)همسر ارمنستانی محسن باقریان 30)مهدی باقریان 31)همسر مهدی باقریان 32)اسماعیل حسنی 33)فاطمه صمدی 34)محمد حسنی 35)پوران (همسر محمد حسنی) 36)علی اصغر حسنی 37)راحله (همسر علی اصغر حسنی) 38)عذرا حسنی 39)محمد زمانی 40)فاطمه حسنی 41)سید حسین خزره 42)اشرف خزره 43)علی خلیل پور 44)سکینه خزره 45)قلی پور (همسر سکینه خزره) 46)جواد خزره 47)همسر جواد خزره 48)صبا باقریان 49)همسر صبا باقریان 50)فاطمه خزره 51)همسر فاطمه خزره 52)ربابه خزره 53)ملوک باقریان 54)همسر ملوک باقریان 55)ابوالحسن باقریان 56)همسر ابوالحسن باقریان 57)ناصر باقریان 58)سعید باقریان 59)همسر سعید باقریان 60)وحید باقریان 61)همسر وحید باقریان 62)زهرا باقریان 63)همسر زهرا باقریان 64)فاطمه باقریان 65)قاسم باقریان 66)شهربانو (همسر قاسم باقریان) 67)فاطمه باقریان (دختر قاسم باقریان) 68)همسر فاطمه باقریان 69)رقیه باقریان 70)همسر رقیه باقریان 71)سمیه باقریان 72)سمانه باقریان 73)همسر سمانه باقریان 74)حلیمه باقریان 75)رجب (همسر حلیمه باقریان) 76)داریوش باقریان 77)مرضیه باقریان 78)حسین باقریان 79)حسن باقریان 80)فاطمه باقریان (دختر داریوش باقریان) 79)همسر حسین باقریان 80)همسر حسن باقریان 81)همسر فاطمه باقریان 82)صدیقه باقریان 83)سید محمد (همسر صدیقه باقریان) 84)فاطمه باقریان (دختر صدیقه باقریان) 85)مولود باقریان 86)محمد علی (همسر مولود باقریان) 87)رضا (پسر مولود باقریان) 88)همسر رضا (پسر مولود باقریان) 89)مریم یا فاطمه باقریان (دختر مولود باقریان) 90)همسر فاطمه باقریان 91)نرگس باقریان 92)محمدعلی الیاسی 93)علی الیاسی 94)همسر علی الیاسی 95)الهام (دختر نرگس باقریان) 96)داماد نرگس باقریان 97)حسین ذبیح تبار (پسر عمه) 98)همسر حسین ذبیح تبار 99)فاطمه کیادربندسری (ناهید یوسفی - مادرخانم) 100)محمد طاهر کیادربندسری (یوسفی - پدرخانم) 101)احمد کیادربندسری 102)نسترن موسوی 103)حسن کیادربندسری 104)آزاده (غزاله) حدادی 105)باقر کیادربندسری 106) فرزانه کیادربندسری 107)بهنام کیادربندسری 108)ساحل (همسر بهنام) 109)سالومه کیادربندسری 110)همسر سالومه کیادربندسری 111)مریم کیادربندسری 112)همایون (همسر مریم کیادربندسری) 113)جواد کیادربندسری 114)شیدا (همسر جواد کیا) 115)الناز کیادربندسری 116)همسر الناز کیا 117)فاطمه کیادربندسری 118)علی کیا دربندسری 119)ایوب کیادربندسری 120)نرگس کیادربندسری 121)مهدی کیادربندسری 122)همسر مهدی کیادربندسری 123)مریم کیادربندسری (دختر ایوب) 124)نجات کیا دربندسری 125)نرگس کیادربندسری (همسر نجات) 126)محمد کیا دربندسری 127)همسر محمد کیادربندسری 128)نغمه کیادربندسری 129)همسر نغمه کیادربندسری 130)صادق کیادربندسری 131)همسر صادق کیا 132)رحمت کیادربندسری 133)همسر رحمت کیا 134)الناز کیا 135)علی کیا 136)قاسم کیا 137)زهره کیا 138)نیره کیادربندسری 139)موسوی (همسر نیره) 140)سوسن موسوی 141)لادن موسوی 142)مهدی کیادربندسری (پسر عمه همسر) 143)هما (همسر مهدی کیا) 144)مهدی الیاسی 145)همسر مهدی الیاسی 146)کاظم حسینی 147)همسر کاظم حسینی 148)کامی حسینی 149)همسر کامی حسینی 150)مهدی حسینی 151)همسر مهدی حسینی 152)باهره حسینی 153)محمد علی (همسر باهره حسینی) 154)شهربانو تقی زاده 155)آقاجان گل نژاد 156)مریم گل نژاد 157)معصومه گل نژاد 158)جواد گل نژاد 159)ذوالفقار ذبیح تبار 160)همسر ذوالفقار ذبیح تبار 161)بگوم ذبیح تبار 162)همسر بگوم ذبیح تبار
اینجانب در سالهای 1379 تا 1381 در "مرکز آموزش عالی علمی – کاربردی علوم و صنایع شیلاتی میرزاکوچک خان رشت" واقع در شهر صنعتی رشت، دوران سربازی خود را به عنوان مشمول هیات علمی گذراندم. متاسفانه در تاریخ 5/10/1381 "فاجعه اتمی بم" اتفاق افتاد که خبر آن در لحظه وقوع این حادثه برایم از صدا و سیما پخش نگردید و من در زمان حادثه در شهر صنعتی رشت زندگی می کردم و برای اولین بار این خبر، حدود یکسال بعد از حادثه در تاریخ 5/10/1382 از شبکه ماهواره ای خبر صدا و سیما در زمانی که من در مسکو در حال تحصیل بودم، برایم پخش شد! ماجرا به این صورت بود که من حدود ساعت 7 صبح مورخه 5/10/1381، درب خانه سازمانی پلاک 10 که محل سکونتم بود را بستم تا به محل کارم بروم. بلافاصله پس از خروج از منزل و بستن درب منزل، دیدم که کابل های تلفن روی تیرک های مخابراتی، به شدت تکان می خورد که حاصل از وقوع یا پس لرزه های یک زلزله شدید یا فاجعه اتمی بود. من به دفتر کارم در "واحد آموزش ضمن خدمت" مرکز میرزاکوچک خان آمدم و دیدم که همکارم "آقای صادق فاتحی" بسیار ناراحت است. از وی پرسیدم که: "صبح زلزله اومد؟" وی بدون اینکه به من نگاه کند و برای پنهان کردن ناراحتی چهره خود با اضطراب پاسخ داد: "اره فکر کنم زلزله بود". پس از دقایقی، ریاست مرکز، "علی اصغر خانی پور" و معاون وی "سید محمد تکریمی" بصورت ناگهانی به ما اعلام نمودند که از سوی اداره شیلات ایران در تهران، نمابری در دفتر ریاست مرکز میرزاکوچک خان دریافت شده که درخواست برگزاری چند دوره آموزشی تخصصی شیلاتی برای کارشناسان شیلات بصورت فوری در این مرکز دارد. لذا مرخصی برای همه همکاران ممنوع گردید و کار فشرده و فوری برای برگزاری این دوره های خارج از تقویم آموزشی، آغاز گردید. آقایان خانی پور و تکریمی در آن روز بسیار ناراحت و عصبانی بودند تا مبادا که من درخواست مرخصی نمایم و حتی جمعه هم برای فراگیران برنامه بازدید از شیلات بندر انزلی گذاشتند و مرا به عنوان سرپرست گروه، همراه با فراگیران به بندر انزلی فرستادند تا به تهران یا شهرستان بم نروم. چون معمولا من در آخر هفته از رشت به تهران می رفتم تا با همسرم و فرزندم در خانواده پدر خانم اینجانب در تهران دیدار کنم. بازدید از شیلات بندر انزلی و بازارچه مرزی آستارا، همراه با فراگیران انجام شد و فراگیران به صرف ناهار در رستوران "خانه معلم بندرانزلی" با هزینه مرکز، پذیرائی شدند. بهرحال تحقیقات بعدی اینجانب ثابت نمود که فاجعه اتمی مذکور در شهرستان بم، در زمانی اتفاق افتاد که جشن بزرگ دولتی در "ارگ بم" و در تالارهای شهرستان بم، در حال انجام بود و ایرانیان زیادی در شهر بم، برای این جشن حضور داشتند که متاسفانه در اثر این فاجعه خونین، جمعی از اقوام اینجانب، ایرانیان حاضر در بم و تعداد زیادی از هنرمندان و خوانندگان ایرانی به شهادت رسیدند. پس از این فاجعه، افراد بدلی در نقش اقوام اینجانب ایفای نقش نمودند که با انجام جراحی پلاستیک چهره و کاشت ایمپلنت صوتی در حنجره، چهره و صدای خود را تغییر دادند. هم اکنون خوانندگان بدلی در شبکه های ماهواره ای موسیقی در نقش خوانندگان معروف ایرانی مقتول، در حال نمایش کلیپ بدلی و کنسرت های بدلی هستند و در این شبکه ها، خوانندگان بدلی جوان تغییر چهره داده در نقش خوانندگان اصلی پیر و مقتول، ایفای نقش می نمایند تا مبادا راز قتل عام اقوامم، سایر ایرانیان و خوانندگان ایرانی در فاجعه اتمی بم لو برود! پس از این فاجعه، برای پنهان سازی ماجرا، وزارت علوم تصمیم گرفت که مرا برای تحصیل در مقطع دکتری شیلات به روسیه اعزام نماید. در حالیکه در سالهای 1378 تا 1381 به مدت چهار سال که به اندازه طول دوره تحصیل در مقطع دکتری می باشد، من پرونده اعزام به خارج از طریق وزارت علوم را پیگیری نمودم و به نتیجه نرسیدم، اما پس از این فاجعه، وزارت علوم سراسیمه اقدام به اعزام من به روسیه گرفت و سه ماه بعد از این فاجعه یعنی در تاریخ 4/1/1382 من وارد روسیه شدم! این در حالیست که من از لحظه وقوع این حادثه، متوجه پنهان کاری مربوطه بودم. در مسکو نیز این خبر را از لحظه انتشارش برای من، یعنی 5/10/1382 پیگیری نمودم. در آذر ماه 1386 بلافاصله پس از بازگشت خود از روسیه به ایران، به دعوت یکی از دوستان کرمانی من، به کرمان سفر کردم و از وی خواستم که به دیدار شهر بم برویم، اما گفت که بخاطر تخریب منطقه، جاده بم بسته است. البته هدف از آشنائی وی با من، دلجوئی از من بابت فاجعه بم و شهادت اقوامم در این فاجعه بود. در نوروز 1395 هم جهت دیدن خوانندگان بدلی، به مدت یک هفته به دوبی سفر نمودم و ضمن خرید بلیط و حضور در سه کنسرت مجزای خوانندگان ایرانی، در جریان بدلی بودن خوانندگان مربوط به فاجعه بم و واکنش کذائی ایرانیان حاضر در کنسرت ها بودم، اما به دلایلی از انتشار شرح ماجرا خودداری نمودم. در واقع دو سفر من به کرمان و دوبی در راستای مشاهده حضوری خوانندگان بدلی با هدف رازگشائی کامل فاجعه بم صورت گرفته بود و حقیقت ماجرا بر من هویدا بود. اقوام من هم، ماجرای شهادت جمعی از اقوامم بر اثر انفجار بمب را تایید نمودند که مربوط به فاجعه اتمی بم بود که موجب تخریب کل شهر بم و ارگ تاریخی بم گردید که ثابت می کند ماجرای یک بمب ساده و معمولی نبود و حتی شهر رشت را به لرزه درآورده بود! من با پسردایی ام "علی باقریان مرزونی" در 18/9/1399 تماس تلفنی گرفتم و در مورد جنایت انهدام هواپیما توسط نیروی دریایی روسیه، پرسیدم و وی اعلام نمود که جنازه ها در آرامگاه بهشت زهرا (س) تهران در همان زمان، تدفین شده اند و روزنامه ها هم در این مورد خبری منتشر نموده اند، اما اینجانب خبری در اینترنت در این مورد پیدا نکردم و مزار این شهداء را تا این لحظه ندیدم که ممکن است جنازه ها در آبهای خلیج فنلاند در نزدیکی شهر سن پترزبورگ روسیه، رها شده باشند و یا در آرامگاه بهشت زهرا (س) بدون سنگ مزار و بصورت گمنام، دفن شده باشند. علی باقریان مرزونی، تعداد شهدای اقوام من در این هواپیما را کلا 90 نفر اعلام نمود که 27 نفر از آنها از اقوام ما در شهرهای امیرکلا، بابل و بابلسر بودند و 63 نفر از اقوام همسرم در تهران بودند که مجموعا 90 شهید از اقوام ما بودند که از تعداد شهدای "حماسه عاشورای حسینی" و یاران امام حسین (ع) که 72 نفر بودند هم بیشتر است! من در زمان حادثه انهدام هواپیما، به تنهایی در اتاق 1311 خوابگاه دسکا دانشگاه دولتی مسکو زندگی می کردم و روزهای تلخی را می گذراندم، چون استاد راهنمای اول من "پروفسور گیورگی گنادویچ نوویکوف" (Dr. Giorgi Genadevich Novikov) در اردیبهشت ماه 1383 به من گفته بود که برای صید ماهیان قزل آلا باید با قطار از مسکو به مرکز تحقیقات دانشگاه دولتی مسکو در سواحل دریای سفید در شمال روسیه عزیمت نماییم. عنوان رساله دکتری اینجانب "مقایسه تغییرات آلوزیمی در بین جمعیت های ماهیان قزل آلای رودخانه های ایران و روسیه" بود. استاد من، دستور به خرید تجهیزاتی مانند: لانسر (قلاب ماهیگیری)، بارانی، کوله پشتی و غیره داد. من وسایل مذکور را در فروشگاهی به نام "شکارچی" (Okhotnik) واقع در بزرگراه لنین مسکو (Lenineski Prospekt) خریدم، ولی استاد راهنمای اول من "پروفسور گیورگی گنادویچ نوویکوف" (Dr. Giorgi Genadevich Novikov) تاریخ دقیق عزیمت را اعلام ننمود و پیوسته من منتظر اعلام تاریخ آن بودم که عملا، بعد از بازگشت دنیا کافی به مسکو، در شهریور ماه 1383 با گروهی از دانشجویان روسی و آلمانی، با قطار از مسکو به شهر "مورمانسک" (Murmansk) واقع در شمال روسیه در نزدیکی سیبری و سپس به شهر "کاندالاکشا" (Kandalaksha) رفتیم و از آنجا با لنج (کشتی کوچک) به "مرکز تحقیقات دریای سفید دانشگاه دولتی مسکو" عزیمت نمودیم و حدود 21 روز در این جزیره اقامت نمودیم و من در اتاقک چوبی که در طبقه بالایی اتاق چوبی استاد مشاور من "آننا سمنوا" (Mrs. Anna Semenova) و همکارش آقای "ایگور" (Mr. Iegor) بود، اقامت نمودم. متاسفانه سرویس بهداشتی و فقط دوش آب سرد هم بصورت صحرائی و روباز بود و امکانات آنجا از امکانات مناطق جنگی ایران هم بدتر بود. محیط اتاقک من بسیار سرد و پر از پشه بود که شبها مجبور می شدم که با پوشیدن همزمان پیراهن و دو بلوز کاموایی زمستانی، پوشیدن کاپشن چرمی مشکی با پوشش داخلی از جنس پشم طبیعی گوسفند، پوشیدن همزمان شلوار کاموایی، شلوار گرمکن ورزشی و شلوار جین، پوشیدن همزمان جوراب کاموایی و جوراب پشمی، همراه با کشیدن پنج عدد پتو روی بدنم بخوابم تا از سرما نمیرم و پشه های ریز و درشت مانند پشه آنوفل (پشه ناقل بیماری مالاریا) مرا نیش نزنند. چون اتاق من بخاری هیزمی نداشت و اتاق پائینی استاد مشاورم بخاری هیزمی داشت که لوله بخاری اتاق پائینی از داخل اتاق بالایی من رد می شد و به پشت بام می رفت که نقش این لوله بخاری، گرم کردن اتاق من هم بود و عملا این دو اتاق با هم مرتبط نبودند و من از راه پله خارجی به اتاقک بالایی خودم وارد می شدم که عملا اتاقم بسیار سرد بود و هر شب فکر می کردم که از سرما خواهم مرد. این شرایط مرا به یاد کارتون "خانواده دکتر ارنست" انداخت که در دهه شصت در دوران دبستان از "برنامه کودک شبکه اول سیمای ایران" دیده بودم که این خانواده به دلیل شکسته شدن کشتی خودشان به جزیره ای در نزدیکی استرالیا پناه آورده بودند و در کلبه چوبی بالای درخت زندگی می کردند! استادم می گفت که این جزیره کاندالاکشا، به دلیل نزدیکی به سیبری و قطب شمال، زمستان را با دمای منفی شصت درجه ( C60-) سانتیگراد سپری می نماید و حتی کل آب دریای سفید هم منجمد می شود و فقط با سورتمه های یخ نورد (کاتر) می توان روی یخ دریای منجمد، تردد نمود! در عصر یک روز، من و آقای "علی فخیره" (Mr. Ali Fakhireh) که خود را از دانشجویان دانشگاه زابل معرفی کرده بود و عملا مامور وزارت اطلاعات ایران بود، در کنار اسکله جزیره کاندالاکشا ایستاده بودیم که دانشجوی آلمانی "آرتور" (Arthur) که به زبان روسی هم صحبت می کرد، از من پرسید که "میای بریم دریا و گشت بزنیم؟" من هم موافقت کردم و جلیقه نجات نارنجی رنگ را پوشیدم و با لنج به دریا رفتیم و با لنج وارد دریای سفید شدیم، ناگهان در زمان غروب، دریای کاملا آرام، به شدت متلاطم گردید که لنج هم تعادل خود را از دست داده بود و اگر یک لحظه دستانم را از دستگیره های عرشه ی روباز لنج، رها می کردم، به داخل دریا پرت می شدم که من و "آرتور" (Arthur)، لحظات نفس گیری را در لنج، تحمل نمودیم و تا آستانه مرگ، پیش رفته بودیم. اخیرا (آذر ماه 1399) در برنامه خبری شبکه ماهواره ای (RTR PLANETA RUSSIA TV) با پخش خبری در این مورد، روسیه معترف گردید که در سواحل دریای سفید و آبهای منطقه سیبری روسیه، به دلیل شرایط استراتژیک و امنیتی این منطقه مانند استقرار ذخائر زیرزمینی بمب اتمی و موشکی، ارتش روسیه اقدام به استفاده از تکنولوژی دفاعی نوین و مخفی با ایجاد سونامی اتمی مصنوعی در اعماق دریا نموده است که با انفجار اتمی در قعر دریا، می تواند تولید سونامی اتمی مصنوعی عظیم و بین المللی در دریا و اقیانوس نماید که منجر به غرق شدن ناوهای جنگی در اطراف روسیه تا هزاران کیلومتر دورتر از آن، حتی ناوهای مستقر در سواحل شرقی و غربی آمریکا می گردد که عملا نزدیک شدن ناوهای جنگی به منطقه نظامی سیبری و دریای سفید را غیر ممکن می سازد و کلیپ انیمیشن خبری را نیز در این مورد به نمایش گذاشتند. ضمنا روسیه معتقد است که دارای ذخایر انبوهی از بمب اتمی می باشد که می تواند کره زمین را هشت مرتبه با خاک یکسان نماید! با این اوصاف من مطمئن شدم که در شهریور 1383، زمانی که من و "آرتور" (Arthur) در داخل لنج بودیم، با سونامی اتمی مصنوعی، ناگهان دریای سفید کاملا آرام را متلاطم نمودند و قصد داشتند که با تلاطم شدید دریا، دستم از روی دستگیره های عرشه روباز لنج، رها شده و به داخل دریا پرت بشوم و بمیرم تا بعدا ماجرای انهدام هواپیمای خواهرم با مجموعا چهارصد (400) نفر از خویشاوندانم و هموطنانم که یک ماه قبل از این واقعه در چهارم مرداد ماه 1383، اتفاق افتاده بود، هیچگاه لو نرود که رازگشائی این واقعیت، موجب تنفر بیشتر من از روسیه گردید. در نهایت با سه هفته اقامت در کلبه چوبی این مرکز در شرایطی نامطلوب، هوای سرد و امکانات بهداشتی صحرایی، با صید ماهیان قزل آلا، تعدادی از ماهیان را در آزمایشگاه همان مرکز تحقیقات دریای سفید، زیست سنجی (بیومتری) نمودم و بقیه ماهیان را جهت انجام زیست سنجی (بیومتری) و سایر آزمایشات الکتروفورز، بصورت منجمد از مرکز تحقیقات دریای سفید به آزمایشگاه ماهی شناسی دانشکده بیولوژی دانشگاه دولتی مسکو آوردیم. ضمنا من در انجام مراحل الکتروفورز در سال 1383 مجبور به استفاده از ماده شیمیایی پتاس (KOH) موجود در آزمایشگاه گروه ماهی شناسی دانشکده بیولوژی "دانشگاه دولتی مسکو لومونوسف" (Lomonosov M.S.U) شدم که سال تولید آن 1973 میلادی (1351 شمسی) یعنی تولید شده در 32 سال قبل از زمان انجام آزمایش بود و با تعجب از استاد مشاور خود یعنی خانم "آننا سمنووا" (Mrs. Anna Semenova) پرسیدم که چرا این مواد شیمیایی قدیمی است؟ وی نیز در پاسخ گفت: "در دوره اتحاد جماهیر شوروی، وضع اقتصادی دانشگاهها بهتر بود، اما الان پول نداریم که مواد جدید بخریم و به ناچار باید از همین مواد شیمیایی قدیمی استفاده کنیم!" لذا آزمایشات انجام شده به درستی پاسخ نمی داد و هر آزمایش را چندین بار تکرار می کردیم که به همین دلیل من مجبور شدم که تحصیل خودم در این دانشگاه را هشت ماه تمدید نمایم که هزینه تمدید سه ماه اول را وزارت علوم پرداخت نمود و هزینه تمدید پنج ماه دیگر را خودم با هزینه شخصی پرداخت نمودم تا بتوانم در آبان ماه 1386 از رساله دکتری خود دفاع نمایم، در حالیکه من مقصر نبودم و مشکل از مواد شیمیایی کهنه مربوط به 32 سال قبل از زمان انجام آزمایش بود. استاد راهنمای دوم من هم "پروفسور آندره نیکولایویچ استروگانف" (Dr. Andrei Nikolaevich Stroganov) بود. لذا به دانشجویان مقطع دکتری در تمامی رشته ها و به وزارت علوم توصیه می نمایم که از اعزام دانشجو در کلیه مقاطع به روسیه خودداری نمایید. جالب اینجاست که قبل از حادثه انهدام هواپیمای خواهرم در چهارم مرداد ماه 1383، دنیا کافی در اوایل خرداد ماه 1383 به من گفت که دلش برای مادرش تنگ شده است و چون من تا پایان خرداد ماه 1383، کلاس زبان روسی و امتحان زبان روسی داشتم، نمی توانستم به ایران بروم و برای دنیا، بلیط هواپیما از مسکو به مقصد تهران گرفتم و تا گیت خروجی فرودگاه شرمیتوای (Shermiteva) مسکو، وی را بدرقه نمودم. بعدا دنیا از مکانی نامشخص با تلفن خانگی ساده و بدون نمایشگر شماره تماس (بدون آیدی کالر) اتاق 1311 خوابگاه دسکا تماس مستقیم گرفت و گفت که: "من در منزل ناهید در بابلسر هستم و بیا با ناهید صحبت کن"، در حالیکه زمان تماس وی حدودا در اوایل شهریور ماه 1383 بود که متاسفانه، ناهید در آن زمان زنده نبود و من با دوست قدیمی ناهید یعنی خانم "نسیم حق" صحبت کردم که جراحی پلاستیک نموده بود و با کاشت ایمپلنت صوتی، صدایش را تغییر داده بود. من به صدایش شک کرده بودم که غمگین و سرد به نظر می رسید، چون صدای ناهید، همیشه شاد، گرم و پر انرژی بود. برای همین از خانم "نسیم حق" (خواهر بدلی)، درخواست کردم که با کامپیوتر خواهرزاده ام (سید رضا فرشاد) چت تصویری انجام دهیم و همدیگر را ببینیم که بهانه آورد و گفت: "رضا در منزل نیست و کامپیوترش خراب است و من هم بلد نیستم درستش کنم تا چت تصویری کنیم"، که موجب شک بیشتر من گردید. متاسفانه دنیا کافی نیز در پنهان سازی این جنایت بزرگ، سهیم بود. بعدا فهمیدم که دنیا کافی در تابستان 1383 با مامور اطلاعاتی همسایه دیوار به دیوار ما در خوابگاه دسکا یعنی "حسن نادری (اکبری)" که اصالتا اهل جویبار مازندران می باشد، به ایتالیا مسافرت نموده است و پس از بازگشت دنیا در اواخر شهریور ماه 1383 به خوابگاه دسکا، از دنیا پرسیدم که: "توی ایتالیا چیکار می کردی؟" که دنیا فریاد زد: "رفتم که رفتم، مگه با پول تو رفتم؟!" همچنین در زمستان 1385 نیز، دنیا با "اسماعیل شفیعی" به استرالیا مسافرت نمود و من در 46 سال زندگی توام با تحصیل و تدریس، هنوز حتی یکبار، بجز روسیه، رنگ سایر کشورهای اروپایی را ندیدم و در 46 سال گذشته، همیشه فقیر بودم و مبلغ چهارصد دلار با تبدیل به روبل به قیمت روز، اجاره بهاء دو اتاق کوچک بدون آشپزخانه در خوابگاه دسکای مسکو را پرداخت می کردم و آشپرخانه عمومی در انتهای راهرو بود. در حالیکه خوابگاه برای سایر دوستانم رایگان بود و معلوم نبود که چرا باید از من در خوابگاه اخاذی می گردید، چون قرارداد کنسولی ایران با دانشگاه دولتی مسکو، سالیانه به مبلغ حدود پنج هزار دلار بود که شامل هزینه خوابگاه هم بود و من نمی بایست از پول کمک هزینه دانشجویی، اجاره خوابگاه پرداخت می کردم. در حالیکه همه همکارانم و دوستانم در مسکو و گرگان، منازل شیک و وسیع و اتومبیل های آخرین مدل و گران قیمت خارجی مانند:اپیروس، سانتافه، مگان، مزدا-3، جک، تویوتا و غیره داشتند و در مسکو، من فقط با مترو تردد می نمودم و پولی برای خرید خودرو شخصی نداشتم. تعدادی از شهدای خانواده و خویشاوندان اینجانب دکتر وحید تقی زاده که در داخل ایران به شهادت رسیده اند، به شرح ذیل می باشد: 1)برادرم بسیجی شهید مجید تقی زاده (قاتلش: علی حاج محمدی ملقب به: علی لوده در عملیات کربلای-4 مورخه 4/10/1365) 2)پدرم حاج علی اکبر تقی زاده که قاتلش: ابولحسن باقریان مرزونی در 22/5/1379 می باشد. 3)خواهرم منیژه تقی زاده (قاتلش: رضا مجازی امیری در شهرک نیمای-2 امیرکلا در شب قدر ماه رمضان 1366) 4)خواهرم ناهید تقی زاده (قاتلش: افسر نیروی دریایی روسیه به نام میکائیل سینلنیکف "Mikhail Sinelnikov" در سن پترزبورگ روسیه مورخه 4/5/1383) 5)خواهرزاده ام سیده رضوانه فرشاد (قاتلش: نعمت بزرگی) 6)مادرم فضه باقریان مرزونی(قاتلش: علی باقریان مرزونی در امیرکلا در 13/7/1391) 7)همسر قانونی دوم من: لیلا زمانی (قاتلش: امید خلیلی تجریشی بردبار با همکاری حسین بور و آقای آشفته و به دستور: "محمد آماده" در آذر ماه 1379 در "هتل کادوس منظریه رشت" انجام شد که خودش دلیلی بر رد نمودن هرگونه ارتباط با "باران آماده" بود). "لیلا زمانی"، خواهر دوقلوی "رویا زمانی" بود. اعترافات "محمد آماده" مستند به مدارک پیوست این لایحه می باشد که درخواست "حبس ابد" برای وی را دارم. 8)فرزند اول: امیررضا تقی زاده (قاتلش: آقای "خدادادی"، دیپلمات وزارت امور خارجه ایران از شهر دورود خرم آباد لرستان در زمستان 1383 با تصادم عمدی با خودروی قاتل در خیابان کرافچنکو مسکو) 9)فرزند دوم: که در مهدکودک با مربی به نام دلبر (Delbar) که اصالتا از شهر باکو در جمهوری آذربایجان بود، واقع در روبروی خوابگاه دسکا در خیابان کرافچنکو (Kravchenko Street) مسکو، توسط فرد ناشناس ربوده شد و به قتل رسید! 10)فرزند سوم: حسین تقی زاده (قاتلش: رحمت کیادربندسری در تهران در سال 1384) 11)فرزند چهارم: پویا تقی زاده (قاتلش: یداله اساسی با شلیک و اصابت پنج گلوله در در اردوی دانش آموزی "مدرسه راهنمایی تیزهوشان (سمپاد) گرگان" واقع در خرگوش تپه گرگان، به جنگل روستای برفتان علی آباد استان گلستان در 1/2/1394) 12)خواهر خانم خوانده: زهرا کیادربندسری (قاتلش:"سعدی طوفان" که این قتل در سالن طبقه زیرزمین هتل پردیس واقع در کنار شهرک نیمای یک (کوی شهید علیرضا قلی پور) امیرکلا در شهریور 1378 در حضور دوستم آرمان برزین، اتفاق افتاد.) 13)دختر عموی من: افسانه تقی زاده (قاتلش: "سعید شمس" در شهرستان نور در خرداد ماه 1393) 14)عموی من: عسکری تقی زاده (قاتلش: ناشناس، مقتول در آبان ماه 1386) 15)راننده خودروی ناشناس که اقدام به قتل نافرجام من در اردیبهشت ماه 1396 نمود و وقتی در نزدیکی مجتمع فارابی گرگان در اوایل شب، منتظر آژانس تلفنی بودم، خودروی ناشناس با روشن نمودن نور بالای چراغ های جلویی، به سرعت به سمت من آمد که قصد زیرگرفتن مرا داشت که فورا به حاشیه خیابان پریدم و خودم را نجات دادم و نتوانستم شماره پلاک خودرو را ببینم. 16)خانم "سوتلانا ژورووا" (Mrs. Svetlana Zhurova) که در 15 دی ماه 1383 (4 ژانویه 2005 میلادی) در نزدیکی خوابگاه دسکا از پنجره اتاقش به پشت جمجمه سرم در خیابان شلیک نمود. 17)خانم "یولا ژوکووا" (Mrs. Ula Zhukova) با ریختن سم عصبی خطرناک نوویچوک (Novichok) در بستنی من در کلوب راسپوتین (Rasputin) مسکو در خرداد ماه 1382 که قبل از اولین ورود همسرم به روسیه در 4/4/1382 بود. هردو زن روسی قاتل مذکور در مسکو اقدام به ترور نافرجام اینجانب نمودند که درخواست اعدام آنها را دارم. 18)تک تیرانداز و کارمند جعلی بانک تجارت "دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان" به نام "کمال" که قد حدود 180 سانتی متر و وزن حدود 120 کیلوگرم با چشمانی باریک و کشیده دارد، حدودا در سال 1390 در زمانی که من و "دنیا کافی" در خواب نیمه شب، با همدیگر روی تخت دو نفره خوابیده بودیم، با کلید، درب آپارتمان سمت راست راهرو طبقه چهارم مجتمع آبشار-2 در خیابان عدالت-61 بلوار ناهارخوران گرگان را باز کرده و با ورود به روی تختخواب دو نفره اتاق خواب ما، با وزن سنگینش، روی قفسه سینه من نشست تا مرا در زمانی که من در خواب نیمه شب بودم، خفه کند که همسایه سمت چپ آپارتمان ما یعنی آقای فاطمی، متوجه ورود او به آپارتمانم شد و با ورود به موقع به داخل آپارتمانم، "کمال" را به زور به بیرون از آپارتمان کشید و مانع از انجام کامل قتل من از طریق خفه کردن در خواب، گردید. صبح روز بعد، من از "دنیا کافی" پرسیدم که: "دیشب هنگام خواب احساس کردم که شخصی به قفسه سینه من فشار آورد و داشتم خفه می شدم، قفسه سینه من دردناک است، نمیدانی چرا درد گرفته است؟" دنیا هم تعجب کرد و بی خبر بود و توضیح بیشتری نداد. در صبح روز بعد، زمانی که دنیا از منزل خارج شد، مامورین در خارج از منزل، دنیا را از اتفاق مذکور مطلع نمودند، پس از بازگشت دنیا به منزل، در نزدیکی غروب، دنیا در حالی که در کنار درب آپارتمان بود و آقای فاطمی را دید، به من گفت که: "وحید، بیا از آقای فاطمی تشکر کن" و من از دنیا پرسیدم که: "چرا تشکر کنم؟ مگه آش آورده؟"، دنیا هم گفت: "بیا تشکر کن، بهت میگم" و من هم با چهره ای متعجب با آقای فاطمی سلام و احوالپرسی نمودم و آخرش هم دنیا خودش گفت: "مرسی آقای فاطمی، لطف کردین" و سپس دنیا به من گفت: "بیا تو خونه و درب آپارتمان را قفل کن و کلید را پشت درب بگذار و این صندلی رو هم بگذار پشت درب که شبها کسی نیاد توی خونه!" و پس از این ماجرا، هر شب، دنیا به من می گفت که با کلید، درب آپارتمان را از داخل قفل کنم و حتما کلید را پشت درب قفل آپارتمان بگذارم و یک صندلی هم پشت درب آپارتمان بگذارم تا کسی شب وارد منزلمان نشود که نشان می دهد، دنیا کاملا از ماجرای قتل من در منزل، باخبر شده بود، ولی چیزی به من نگفت. البته اقدام به این قتل، قبلا برنامه ریزی شده بود و مامورین "وزارت اطلاعات ایران" در داخل نان بربری هایی که خودم از نانوایی داخل کوچه روبروی سازمان آب گرگان می خریدم، داروی خواب آور قوی می ریختند که موجب می گردید که با خوردن شام، فورا به خواب سنگین بروم تا در زمان قتل اینجانب، نتوانم بیدار شوم و در صورت بیدار شدن، نتوانم با قاتل درگیر شوم و قاتل بتواند به راحتی مرا در خواب خفه نماید و یا به هر روش دیگری، مرا به قتل برساند. هدف دیگر از ریختن داروی خواب آور قوی در نان بربری من این بود که شبها زودتر بخوابم و فیلم های 18+ نیمه شب را در شبکه تماشا و سایر شبکه ها نبینم. پس از این ماجرا، من به اطرافیانم بیشتر مشکوک شدم و برای حفظ جان خودم، با خودم چاقو به همراه داشتم. سپس کارمندان قبلی بانک تجارت دانشگاه که خانم صدیقه قرایی، مهناز افشار و غیره بودند، ناگهان تعویض شدند و مامورین آگاهی گرگان بجای کارمندان اصلی، در بانک تجارت شعبه دانشگاه در خیابان شهید بهشتی، اشتغال یافتند. زمانی که به بانک تجارت در ساختمان خیابان شهید بهشتی دانشگاه می رفتم، مامورین آگاهی گرگان مانند آقای باقری، مازنی و غیره در نقش کارمندان بانک تجارت، "کمال" که قاتل من و در نقش کارمند بانک تجارت بود را برای مواجهه طرفین شکایت، همیشه با من رو در رو می نمودند، تا واکنش من با "کمال" را ببینند. کمال، همیشه با دیدن من، دچار استرس می گردید و این استرس در چشمانش، رفتارش و صحبت کردنش کاملا مشهود بود و حتی پیراهن نازک در هوای سرد، پوشیده بود و خودش را به من نزدیک نمود تا اگر قصد زدن وی با چاقو را دارم، این امر محقق گردد. چون به "کمال" خبر داده بودند که وحید با چاقو در حال آمدن به بانک است تا حقوق بگیرد و حدس زده بودند که این چاقو احتمالا قرار است به قاتل وحید یعنی به "کمال" در بانک تجارت دانشگاه، ضربه ای وارد نماید. حتی زمانی که "کمال" در حال جاگذاری پول در عابر بانک تجارت در ساختمان مرکزی دانشگاه در ساختمان کتابخانه مرکزی و همچنین در عابر بانک ورودی دانشکده شیلات در پردیس بود، بسیار استرس داشت و همیشه به من نگاه می کرد و می ترسید که اگر به من پشت نماید، چاقو را در پشت بدنش وارد نمایم که استرس بیش از حد وی در ترس از چاقو خوردنش و سایر تحقیقات گسترده اینجانب در این مورد، موجب اعلام رسمی "کمال" به عنوان قاتل قتل نافرجام اینجانب در آپارتمان طبقه چهارم مجتمع آبشار-2 در خیابان عدالت-61 در بلوار ناهارخوران گرگان در سال 1390 گردید. 19)همسر اینجانب دکتر وحید تقی زاده (دنیا کافی) که با بریدن سرش توسط "امیر یزدی زاده" قبل از خرداد ماه سال 1393، عمدی به قتل رسید! آخرین عکسی که در جشن تولد من در آپارتمان استیجاری آبشار-2 در تاریخ 12/2/1392 در کنار همسرم (دنیا کافی) با دوربین عکاسی سونی من توسط مادر زن بدلی (هنرپیشه: فریده دریامج) گرفته شد را در پوسترهای مربوط به "دنیا کافی"، مورد استفاده قرار دادم. امیر یزدی زاده، نگهبان سالن مخفی واقع در طبقه زیرزمین "دانشکده علوم گیاهی" پردیس "دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان" و مامور "پلیس امنیت عمومی گرگان" می باشد. دوست دخترش (سایه بزرگی) نیز همکار وی می باشد که شبیه سازی این قاتل و دوست دخترش، در موزیک ویدئوی خارجی "مارون - 5" (Clip: Maroon-5) به تصویر کشیده شده است. در ابتدا، "سایه بزرگی" با همسرم (دنیا کافی) در بخش کنترل چهره (Face Control) ورودی سالن مخفی واقع در طبقه زیرزمین "دانشکده علوم گیاهی" پردیس "دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان"، مشاجره نمود و سپس با نوک قیچی فلزی که در دست راستش بود به چشم چپ دنیا ضربه محکمی وارد نمود که چشم چپ دنیا نابینا گردید. سپس برای اینکه من متوجه این فاجعه نشوم، دنیا کافی، توسط "امیر یزدی زاده"، با بریدن سر "دنیا کافی" با شمشیر، به صورت عمدی به قتل رسید. زورگیری از اینجانب توسط همین قاتل در 16/6/1396 در مقابل خیابان آذر-2 گرگان، در واقع سناریوی "شعبه چهارم دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب گرگان"، جهت مواجهه اینجانب با قاتل همسرم و شناسایی وی بود. در حکم "شعبه 104 کیفری دو گرگان" نیز، دو عبارت "جنایت در حق وحید تقی زاده" و "سرقت به عنف" (سرقت مقرون به آزار یا زورگیری) مندرج می باشد که بیانگر ارتکاب جنایت قتل "دنیا کافی" توسط "امیر یزدی زاده" می باشد. نیاز غنی پس از قتل "دنیا کافی"، قبل از خرداد ماه 1393، با جراحی پلاستیک چهره و کاشت ایمپلنت صوتی در حنجره، نقش وی را در آپارتمان استیجاری من در مجتمع آبشار-2 واقع در خیابان عدالت-61 گرگان، بازی نمودند. پس از کور شدن و قتل "دنیا کافی" قبل از خرداد ماه سال 1393، نیاز غنی، به دروغ به دادسرای گرگان اعلام نمود که من، وی را تهدید نمودم، در حالیکه نیاز غنی، به تنهایی به بهانه شرکت در آزمون دکتری مشاوره در دانشگاه آزاد شاهرود، و بدون من و پویا، به شاهرود مسافرت نمود و قبل از رفتن به مسافرت، وسایل خانگی مانند مایکروفر را که در پاساژ زرتشت گرگان خریدم را هم داخل اتاقش کرده بود و درب اتاق را از داخل قفل نمود تا مایکروفر مرا هم با خودش از منزل ببرد، در حالیکه من نتوانستم نان بربری فریز شده را توسط مایکروفر یخ زدائی نمایم و مصرف نمایم که این جمع آوری اثاثیه در اتاقش توسط نیاز غنی و با همکاری هنرپیشه خانم "فریده دریامج" در نقش مادر خانم (فاطمه کیادربندسری یا ناهید یوسفی) انجام شد که در کنار فرزندم "پویا" در اتاق خواب درب بسته آپارتمان حضور داشت و برای اینکه در اثر سوال و جواب، بدلی بودن نیاز غنی را من متوجه نشوم، از اتاق بیرون نمی آمد و به من گفت که: "قاضی اصحابی گ لینک کلیپ سینمایی های دکتر وحید تقی زاده در گوگل درایو - 1397/11/3:...

ما را در سایت لینک کلیپ سینمایی های دکتر وحید تقی زاده در گوگل درایو - 1397/11/3: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahidtaghizadeh بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:56